میخواهم آنقدر بو بکشم تو را که ریه هایم پر شود از عطر تنت
که هوا داشته باشم برای نفس کشیدنم
وقتی کنارم نیستی
دلم میخواهد نامت را صدا کنم یک طور دیگر
جوری که هیچکس صدایت نکرده باشد !
دلم میخواهد نامت را صدا کنم، طوری که دلت قرص شود من هستم !
طوری که دلم قرص شود که با بودن من ، تو هم هستی
دوست داشتنت بزرگترین نعمت دنیاست
مرا شاد میکند
لبخند را به دنیایم هدیه میکند
حتی این روزها گاهی پرواز میکنم
مــن این دوست داشتن را بیشتر از هر چیز تـو این دنیا دوست دارم
آرام آرام می بوسمت
انقدر که طرح لب هایم
روی تمام اندامت جا بماند
بگذار بدانند آغوش تو
تنها قلمروی من است...
نداشتن تو یعنی دیگری تو را دارد...
نمی دانم...
نداشنت سخت تر است
یا تحمل اینکه دیگری تو را داشته باشد...
هر بار که می خواهم به سمـتـت بیایم
یادم می افتد ”دلـتـنـگی”
هرگز بهانه خوبی برای تکرار یک “اشتباه” نیست
زندگی هنگامه فریاد هاست ،
سرگذشت و درگذشت یادهاست ،
عاشقی فریاد تنها بودن است ،
رنج ما تاوان انسان بودن است ...
دلم تنگ است ,عجیب تنگــــــ
اما دلم حتی نمی داند برای کی!
چیزی غریبناک تر از این هم هست که …
توجیهی برای قلبت نداشته باشی؟!
من در جواب قلبم همیشه سکوت کرده ام ..
سکوتـــــــــ …
نگاهم بیقرار هجوم قدم های توست
و تو با خبری
اما...
هرگز از جاده ی دلم گذر نمی کنی
شک کرده بـودم کسی بین ماست !
حالا یقین دارم “مـ…ــن” بین دو نفر بودم !
چقدر تفاوت وجود داشت بین واقعیت و طرز فکر من
و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد
و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد...
چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟
چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟
چه کسی حرف مرا می فهمد؟
چه کسی درد مرا می داند؟
در پس پرده ی اشک چشمم
چه کسی راز مرا می خواند؟
چه کسی واژه ی تنهایی را
در دل غم زده ام می بیند؟
خودم میدانم کهنه شده ام و تکراری...! آنقدر کهنه که میشود روی گرد و خاک تنم یادگاری نوشت.. بنویس و .....برو!
یه دل میگه برم،برم،یه دلم میگه نَرَم،نَرَم
طاقت نداره دلم،دلم، بی تو چه كنم
پیش عشق ای زیبا،زیبا،خیلی كوچیكه دنیا،دنیا
با یاد توام هرجا،هرجا،تركت نكنم
سلطان قلبم تو هستی،تو هستی
دروازه های دلم را شكستی
پیمان یاری به قلبم تو بستی
با من پیوستی
اكنون اگر از تو دورم به هرجا
بر یار دیگر نبندم دلم را
سرشارم از آرزو و تمنا
ای یار زیبا
سخت ترین دوراهی,دوراهی بین
فراموش کردن وانتظار است,گاهی کامل فراموش میکنی وبعد
میبینی که,باید منتظر می ماندی.
وگاهی انقدر منتظر می مانی,
تاوقتی که می فهمی زودتر از این ها
باید فراموش میکردی
گونه هایت خیس است ؟
باز با این رفیق نابابت ، نامش چه بود ؟
هان ! باران …
باز با “باران” قدم زدی ؟
هزار بار گفتم باران رفیق خوبی نیست برای تنهایی ها
همدم خوبی نیست برای درد ها...
فقط دلتنگی هایت را خیس و خیس و خیس تر میکند!
باور کن . . .
هـوس کــرده ام کـه تــو باشـی و مــن باشـم
و هـیچ کـس نبـاشد . . .
آنـگاه داغتــرین آغوشـها را از تنـت . . .
و شیــریـن تــرین بــوسه ها را از لبــانت بیــرون کــشم . . .
بـه تلافــی تــمام روزهایــی کــه مـیخواستمت و نبودی . .
چقدر سخته
کسي رو که دوستش داري نتوني بهش بگي که دوستش داري وچقدر
بده که کسي تورو دوست داشته باشه واينو نتونه بهت بگه
چقدر سخته
تو چشاي کسي که تمام عشقت رو ازت دزديد وبجاش يه
زخم هميشگي رو قلبت هديه داد زول بزني و بجاي اينکه
لبريز کينه و نفرت شي حس کني که هنوز هم دوسش داري
چقدر سخته
دلت بخواد سرتو باز به ديواري تکيه بدي که
يبار زير آوار غرورش همه وجودت له شده
چقدر سخته
تو خيالت ساعتها باهاش حرف بزني اما
وقتي ديديش هيچ چيزي بجز سلام نتوني بگي
چقدر سخته
وقتي که پشتت بهشه دونه هاي اشک گونه هاتو خيس کنه
اما مجبور بشي بخندي تا نفهمه که هنوز دوسش داري
چقدر سخته
گل آرزوهاتو تو باغ ديگري ببيني و هزار
بار خودتو بشکني و اونوقت آروم زير لب بگي
گل من
همیشه دیوونه عشقتون باشید
این روزها من
خدای سکوت شده ام
خفقان گرفته ام تا
آرامش اهالی دنیا
خط خطی نشود...
در سکوت شب های تاریک فقط به
تنهاییم می اندیشم
هر صدا و هر سکوتی،اونو یاد من میاره
میشکنه بغض ترانه،غم رو گونه هام میباره
از همون نگاه اول،آرزوی آخرم شد
حس خوب داشتن اون،عاشقونه باورم شد
دلمو از قلم انداخت،اونکه صاحب دلم بود
منو دوس داشت ولی انگار،اندازش یه ذره کم بود
از همون نگاه اول،آرزوی آخرم شد
حس خوب داشتن اون،عاشقونه باورم شد
دارم دق میکنم تحمل ندارم دیگه خسته شدم دارم کم میارم
دلم تنگ شده و دیگه نا ندارم همش فکر توام همش بی قرارم
دیگه اشگی برام نمونده که بخام برات گریه کنم فدای تو چشمام
دلم داره واسه تو پرپر میزنه تو رفتیو هنوز خیالت با منه
کاش میدانستی
وحالا لحظه های من گرفتارسکوتی سرد وسنگینند.
وچشمانم که تا دیروزبه عشقت می درخشیدند،
نمی دانی چه غمگینند.
چراغ روشن شب بود برایم چشمهای تو
نمیدانم چه خواهد شد؟؟؟
پرازدلشوره ام،بی تاب ودلگیرم
درهرلحظه می میرم!!!
به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد
و به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد
دفتر قلب مرا وا کن و نامی بنویس
سند عشق به امضا شدنش می ارزد
گرچه من تجربهای از نرسیدنهایم
کوشش رود به دریا شدنش می ارزد
کیستم ؟ باز همان آتش سردی که هنوز
حتم دارد که به احیا شدنش می ارزد
با دو دست تو فرو ریختنِ دم به دمم
به همان لحظهی بر پا شدنش می ارزد
دل من در سبدی ـ عشق ـ به نیل تو سپرد
نگهش دار، به موسی شدنش می ارزد
سالها گرچه که در پیله بماند غزلم
صبر این کِرم به زیبا شدنش می ارزد
پایانی برای قصه ها نیست،
نه بره ها گرگ میشوند نه گرگها سیر!
خسته ام از جنس قلابی آدمها...
دار میزنم خاطرات کسی را که مرا دور زده،
حالم خوب است...
اما گذشته ام درد میکند!!
آروم آروم به نبودنت عادت میکنم چون هیچوقت داشتنت رو تجربه نکردم....
دیگه به داشتن چشمهای پر از حسرتم عادت کردم ...
سهم منم همینه تنهایی تنهایی تنهایی
انقدر این بغض گلومو سنگین کرده که حتی نمیتونم حرفامو اینجا بنویسم.
دیگه بی هوا خندیدن رو یاد گرفتم
دیگه تنهایی رو خیلی وقته یاد گرفتم .......
تو نگرانم نشو همه چیز را یاد گرفتم ...
یاد گرفتم چگونه با تو باشم بی انکه تو باشی یاد گرفتم نفس بکشم...
بی تو...و بیاد تو
یاد گرفتم چگونه نبودنت را با رویای با تو بودن و جای خالی ات را با خاطراتت پر کنم....
یه احساسی به تو دارم یه حس تازه و مبهم
یه جوری توی دنیامی که تنها با تو خوشحالم
یه احساسی به تو دارم شبیه شوق و بیخوابی
تو چشمات طرح خورشیده تو این شبهای مردابی
تا دستای تو راهی نیست دارم از گریه کم میشم
تو مرز بین من با تو دارم شکل خودم میشم
مث گلهای بی گلدون هنوزم مات بارونی
تو از دلتنگی دریا توی توفان چی می دونی؟
نمی دونم کجا بودم که رویاهامو گم کردم
که می سوزم که می میرم اگر که از تو برگردم
خودم بودم که می خواستم همه دنیای من باشی
ببین غرق توام اما هنوز می ترسی تنها شی
یه احساسی به تو دارم یه جوری از تو سرشارم
یه کم این حسّو باور کن که بی وقفه دوست دارم
یه احساسی به تو دارم شبیه عشق و دل بستن
تو هم مثل منی اما یه کم عاشق تری از من
هیچ حسی تو این دنیا قشنگتر از این نیست که بدانی به کسی تعلق داری وبرای کسی عزیزی
هواتو کردم منه حیرون تو این روزا هواتو کردم
دلم میخوادت میخوام بیام تو آسمون دورت بگردم
هوایی میشم همون روزا که میبینم هوامو داری
میخوام بدونم تا کی میخوای ببینی و به روم نیاری
دلمو دست تو دادم منه دلتنگ احساسی
نمی ذاری که تنها شم تو رو من خیلی حساسی
دلمو دست تو دادم دلمو آسمونی کن
همیشه مهربون بودی دوباره مهربونی کن
چه روزا حالمو دیدی ، چه شبایی که رسیدی ، تو صدای دل تنهای منو شنیدی
تو که دردامو میدونی ، تو که چشمامو میخونی ، بده بازم به دل من یه نشونی
دلمو دست تو دادم منه دلتنگ احساسی
نمی ذاری که تنها شم تو رو من خیلی حساسی
دلمو دست تو دادم دلمو آسمونی کن
همیشه مهربون بودی دوباره مهربونی کن
غمخوار من ! به خانه ی غم ها خوش آمدی
با من به جمع مردم تنها خوش آمـدی
بین جماعتی که مرا سنگ می زننن
می بینمت ، برای تماشا خوش آمدی
راه نجات از شب گیسوی دوست نیست
ای من ! به آخرین شب دنیا خوش آمدی ...
پایان ماجرای دل و عشق روشن است
ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی
با برف پیری ام سخنی بیش از این نبود
منت گذاشتی به سر ما خوش آمدی
ای عشق ، ای عزیز ترین میهمان عمـر
دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی ...